ذهن ما در سرزمینی نادیدنی ساکن است؛ ساختاری پیچیده که نهتنها اندیشنده است، بلکه بخشی از قلمروی گستردهتری است که نیاکانمان نیز در آن زیستهاند. چنانکه رابطهی آنان با طبیعت و کوشش برای درک و مهار آنچه در نگاهشان ناشناخته، هولناک یا شگفتانگیز مینمود، نقشی مهم در آنچه امروز درک میکنیم و معنا میبخشیم دارد.
زمین، بستر همزمان زایش و زوال، چون سفرهای گسترده است؛ و ذهن ما از آغاز با زیستگاه خود در گفتوگویی مداوم بوده است. ما کاوشگرانی هستیم در مسیر رمزگشایی پدیدهها، و این خاک — با کوههایش، صخرههایش، گیاهان برآمده از شکاف سنگها، و دشتهای بیانتهایش — پهنهای است برای مشاهده و اشتراک تجربههای انسانی.
در این سرزمین، بازتاب تماشای قلهها، گرمای سوزان کویر و جنگلهای انبوه با ظرافتی تمامعیار در خیال جمعیمان رسوخ کرده است؛ چنانکه گویی در هر چیز، پیشنمونهای از آنچه نیاکانمان نیز پیشتر تجربه کردهاند، همچنان جاری است.
جستوجو میان پدیدههای طبیعی و اندیشههای اسطورهای، همچون ورود به آزمایشگاهی دیداری است؛ جایی که فرمها و نشانهها، بهمثابه الگوهایی برگرفته از فرآیندهای کیهانی، امکان تحلیل و تخیل همزمان را فراهم میکنند.
روایتهای دیرینه، اگرچه با منطق امروز همراستا نیستند، اما همچنان چارچوبهایی خیالانگیز برای تفسیر طبیعت و پیوند پدیدهها خلق میکنند.
در دل این جریان، ما گرد هم میآییم: برای دیدن، شنیدن و لمس پیوندهای ریشهدار؛ برای سفری به قلمروی خیال جمعیمان، جایی که کوهها در حال برخاستناند و استخوانها در حال شکلگرفتناند.
این مجموعه، دعوتی است به تجربهی شوقی مشترک، در جستوجو میان قطعههایی از این سرزمین و تماس با شعوری که پیش از ما نیز جاری بوده است.
Responses